هر کس روی پیغام گیر تلفن خود جملاتی را ادا می کنه تا به شما بفهمونه که باید برای او پیغام بگذاری .
حالا تصور کنید اگر تلفن و منشی تلفنی در عصر شاعران قدیمی کشورمان وجود داشت چه پیغام هایی را می شنیدیم:
منشی تلفنی حافظ:
رفته ام بیرون من از کاشانه ی خود،غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه خود ،غم مخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر که بگذاری پیام
آن زمان کو باز گردد خانه خود،غم مخور
منشی تلفنی سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام تو خواهم گفت پاسخ
فلک گر فرصتی دادی به دستم
منشی تلفنی فردوسی:
نمی باشم امروز اندر سرای
که رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ای دوست گویم جواب
چو فردا بر آید بلند آفتاب
منشی تلفنی خیام:
این چرخ فلک عمر مرا داد به باد
ممنون توام که کرده ای از ما یاد
رفتم سر کوچه منزل کوزه فروش
آیم چو به خانه، پاسخت خواهم داد
منشی تلفنی مولانا:
بهر سماع از خانه ام ، رفتم برون،رقصان شود
شوری بر انگیزم به پا، خندان شوم، شادان شوم
بگو به من پیغام خود ،هم نمره و هم نام خود
آیم تو را پاسخ دهم ، جان تو را قربان شوم
این هم پیغامی که روی منشی تلفنی خودم میذارم
شرمنده از آنیم که خارج ز سراییم
تا با تو سلامی و علیکی بنماییم
گر لطفی کنی نمره و پیغام گذاری
پاسخ دهیم ای دوست به وقتی که بیاییم