JOJO همه چی داره تو بگو چی نداره

به علت مشکل تو قالب قبلی فعلاً .......

JOJO همه چی داره تو بگو چی نداره

به علت مشکل تو قالب قبلی فعلاً .......

قصه ای که همیشه تکرار میشه.....

پسر: دوست دارم
پسر: چه قدر تو خوبی...! کاشکی تو رو برای همیشه داشته باشم.
پسر: می خوامت برای همیشه...

دختر یه نیم نگاه...
پسر: چرا باور نداری دوست دارم؟؟؟

دختر دلش می لرزه . نمی دونه باید چه کار کنه
اما قلبش مثل قلب یه گنجشک که توی دستهای یه غریبه ست می تپه. اما بالاخره....
دختر می خنده...
پسر قهقهه می زنه...
حالا دو تایی با هم می خندند. وای که چه قدر قشنگ صدای خنده های دو تا گنجشک عاشق...

دختر: راست می گی منو می خوای برای همیشه؟
پسر: آره به خــدا!

دختر چشم هاشو رو هم می ذاره و می گه : منم می خوامت.
پسر دست دختر رو آروم تو دستاش می گیره و نوازش می کنه.
دستاشو می بوسه و یه لبخند می زنه.
قلب دختر تند تند می زنه...

دختر: فردا میای به دیدنم؟؟
پسر: آره ، مگه می شه که نیام و تو رو نبینم.

چه روزای قشنگی دارن. خوش به حالشون...

دختر منتظره...

دختر: چرا دیر کرده؟ همیشه که زود میومد. وای خدااااا کاشکی زودتر بیاد.

پسر سرشو میاره نزدیک سر دختر...

پسر: سلام گلم
دختر بر می گرده...
دختر: سلام
دختر: چرا دیر کردی؟ دل نگرونت شدم...
مگه تو نمی دونی قلب من خیلی نازک...؟ زود می شکنه.
پسر: قربون اون قلب نازکت برم، آخ ببخشید عزیزم کارم طول کشید.
دختر: اشکال نداره عزیزم.

حالا اونا با هم خوش اند . دل در گرو دل همدیگه... چشم تو چشم همدیگه...
توی یه روز قشنگ بهاری که نسیم بهار صورت آدم رو نوازش میده....

پسر: اووووم...، من یه دروغ به تو گفتم
دختر: چی؟
پسر: منو ببخش. نباید بهت دروغ می گفتم از روز اول باید راستش رو می گفتم.
دختر: مگه چی گفتی؟
پسر: من...

دختر گوش می ده... هیچی نمی گه... قطره های اشک صورتشو می پوشونه
اون قدر که جز اشکای خودش دیگه هیچی رو نمی بینه.
با دستاش صورتشو پاک می کنه اما نمی تونه... نمی تونه جلوی گریه شو بگیره.

پسر: اگه بخوای می تونیم فقط مثل دو تا دوست صمیمی باشیم....
دختر: من دوست دارم. من تو رو می خوام برای همیشه. من دوست صمیمی نمی خوام.
چرا با من این کارو کردی؟ چرا از اول نگفتی؟

پسر: هیچی نمی گه....!
تنها حرفش اینه که...

پسر: یه حس خوبی نسبت به تو داشتم...
با خودم گفتم اگه راستشو بگم ممکنه از دستت بدم...
اما باید بهت می گفتم...
دختر: حالا این حرفا یعنی چی؟ یعنی می خوای من برم؟
پسر: سکوت
دختر: باشه. هر طور تو بخوای...!
من حرفی ندارم. نمی خوام باعث رنجشت بشم...!
خداحافظ... هر جا که هستی شاد باشی و سلامت...
حالا دختر تنهاست... حال و روزش بد جوری خرابه.
داره سعی می کنه با خودش و عشقش کنار بیاد...
اما سعی نمی کنه که عشقشو فراموش کنه. چون...

دختر: اون که می دونست من و اون مال هم دیگه نیستیم پس چرا عاشقم کرد؟ چراااااا؟
چرا دلمو با خودش برد و دیگه پس نداد.
آره، می دونم که اون حق داره که برای زندگیش آزادانه تصمیم بگیره و من حق ندارم باعث
رنجش اون بشم... چون اون... خیلی خوبه!
ولی... کاشکی می دونست که چه قدر عاشقشم...

آره، کاشکی پسر می دونست که دختر چه قدر عاشقشه....
اون قدر که راضی شد به خاطرش پا روی قلبش بذاره.
کاش پسر می دونست که شکستن دل یه گنجشک گناه داره!!!


نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] دوشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 06:06 ب.ظ

سلام با تشکر از زحماتتون اگر می خواهید در مورد:آیا قران از جانب خدا آمده است؟ و یا کاردستی محمد است؟ تناقضات قرآن و اشکالات علمی موجود در متن قرآن و زنان پیامبراسلام!!! و احادیث که نشانگر علم لا یتناهی ائمه!!!... بیشتر بدانید به این ادرس سری بزنیدwww.alcoran.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد